کم خوری
کم خوری!!
سحر بود. شهر مشهد در آرامش شب فرو رفته بود و تنها صدای مناجات از دوردستها شنیده میشد.
🔸فاضل تونی در اتاق کوچک و سادهاش نشسته بود. چراغ کمنورش سایههای لرزانی بر دیوار میانداخت.
🔹ماه رمضان آن سال برای او متفاوت بود. جیبش خالی، اما دلش پر نور شده بود.
🔸از وقتی به مشهد آمده بود، سختیهای زندگی را بیش از پیش حس میکرد، اما هیچگاه شکایت نکرد. او میدانست که روزهای سخت، انسان ساز است.
🔹تکهای نان را برداشت، با آرامش در دهان گذاشت و پیاز را هم کنارش مزه کرد. طعم تندش در دهان پیچید، اما در دلش شیرینی عجیبی احساس کرد. حالا، در این لحظه، در این اتاق کوچک، با شکمی نیمهسیر، اما دلی کاملاً پر، خود را نزدیکتر از همیشه به خدا میدید.
🔸بعد ها به شاگردانش میگفت: صفاى باطن و لذت معنوى و روحی را در سایه کم خورى در همان ماه رمضان مشهد یافتم.
📚قصص العلماء، ص 13
#آیت_الله_محمد_حسین_فاضل_تونی
#سحر
#صفاى_باطن
#لذت_معنوى_روحی
#کم_خورى
#ماه_رمضان
#مشهد
#حکایت